گاهی اوقات فکر میکردم پارامترهایی که روی یه چیز تاثیر میزاره خیلی زیاد هستند و عملا غیر قابل اندازه گیری؛
اما بعدا فهمیدم اینطور نیست. این نشونهی جهل ما هست که عوامل موثر رو خیلی خیلی زیاد و غیر قابل شمارش و غیر قابل بیان میدونیم. در عمل عوامل موثر خیلی کم هست.
شاهد این قضیه هم قوانین ۳ گانهی نیوتن هست. تا قبل از نیوتن خیلیها سعی کردن به فیزیک حرکتی این عالم فکر کنن ولی به نتیجه نرسیدن. فکر میکردن حرکت یه جسم به عوامل زیادی بستگی داره. در حالی که در اصل فقط ۳تا قانون بود که کل حرکت در عالم رو کنترل میکرد. اگر یکم فکر کنیم میبینیم در خیلی موارد دیگه هم همین داستان صادقه. مثلا قوانین ریاضی در ۲ یا ۳ خط بیان میشن، دنیا از آرایش پرتونها و الکترونها تشکیل شده، علم کامپیوتر از روابط منطقی بین صفر و یک تشکیل شده و…
با این پیشفرض میشه نتیجه گرفت خیلی از چیزهای دیگه هم که کشف نشده قانون سادهای داره. شاید قانونی که بر کل این گیتی حکم فرما هست و سالها هست که فیزیکدان ها دنبال این قانون هستند – اگه یه روزی کشف بشه – در یک خط بیان بشه!
تا الان دربارهی موضوع علم حرف میزدم. ولی تا علم به زندگی ما وارد نشه، عملا چیز بیمصرفی هست.
زندگی و چیزهایی که توش اتفاق میوفته پیچیده نیست. درسته، قانون سرراستی واسش نیست که اگر عمل «الف» رو انجام بدی بازتابش «ب» هست. ولی اصول یکیه.
بر میگردم سر علم دوباره و برمیگردیم به کلاس فیزیک. تو فیزیک (درسی که میتونست شیرین باشه اگه اجازه میدادن 🙂 ) قوانین حرکتی خطی داشتیم که در دو بعد صادق بود. یه سری قوانین هم داشتیم که مربوط به حرکت دورانی بود. هر دوی این قوانین در اصل از ریاضیات میومد. از قضایای جبر خطی و از قضایای مثلثات. قوانین پایه اینا بود. هرکسی (مثل خود من) حتما شب امتحان یه کاغذ از این فرمولا تهیه کرده. کل این فرمولها شاید به یه کاغذ کامل نمیرسید حتی. خودم به شخصه وقتی این کاغذ رو تهیه میکردم خیلی خوشحال بودم که تونستم کل «موضوعات مهم» رو جمع کنم، اونم تو نصف صفحه تازه! اما فردای امتحان در عین حال که تمام این فرمولها رو از حفظ داشتیم، امتحانی میدادن به ما که برق از سرمون میپرید. امتحان سخت نبود. درک ما از قوانین کم بود، یه ظاهر از قانون میدیدیم. ما کل قوانین رو از حفظ داشتیم پس مشکل چی بود؟ طراح امتحان از ما باطن اون قانون رو میخواست و چون ما باطن قانون رو نمیدونستیم، اتوماتیک تمایل پیدا میکردیم به پیچیده کردن موضوع. فکر میکردیم سوال امتحان از خارج از کتاب اومده و فرمولی توش استفاده شده که ما قبلا نمیدونستیم!
بر میگردم به زندگی، از بچگی وقتی ۷ سالمون بود و پامون به درس و مدرسه باز شد، تا الان دارن «دستورالعمل زندگی» یادمون میدن. قوانینی مثل:
هر چیز که ضرر داره نباید ازش استفاده کرد. آنچه را بر خود میپسندی بر دیگران بپسند. بازتاب خوبی، خوبی و بازتاب بدی، بدی هست. از چیزهایی که داری باید به بقیه ببخشی چه مادی چه معنوی و …
شاید اگه یکی وقت بزاره و اینارو جمعاوری کنه کل این قوانین به چند صفحه برسه. و باز اگه یکی وقت بزاره بتونه هر قانون رو از قانون دیگه استخراج کنه (مثلا بگیم وقتی داریم به بقیه چیزی میبخشیم و اون چیز، «خوب» هست پس داریم به فرد مقابل خوبی میکنیم، پس نتیجهی خوب میبینیم بعدا)
از قوانین زندگی، خیلیهاش رو میدونیم. اما طراح سوال از ما باطن قانون رو میخواد. قوانین همون قوانین سادهس. ولی چون ما ایدهای نداریم برای خیلی از مسائل زندگی ذهنمون اتوماتیک تمایل پیدا میکنه به پیچیده کردن موضوع. فکر میکنیم کجای کار لنگیدیم، چیو نادیده گرفتیم و …
موضوع اینجاست که دنیا بر سادگی بنا شده. نه پیچیدگی. این ما هستیم که با جهلمون اونو پیچیده میکنیم.
پ.ن: تصویر فوق در کتاب اخیر استیون هاوکینگ اومده. همون کتابی که سر و صدای زیادی درست کرد. گروهی دانشمند با استفاده از پیاده سازی یکسری قوانین دربارهی یک مستطیل و همسایههای اون، وبا حالتهای ۱ و صفر و پیادهسازی این قوانین در ابر کامپیوتر ها و دادن شرایط اولیهی مختلف، این دنیای مربعی رو ساختن و در کمال تعجب شاهد بودند که با تعداد فقط ۵ قانون چطور شاهد بازتابهای گوناگون و حالتهای غیرقابل پیشبینی هستن.
بازتابهایی مثل اینکه یه شکل تونست شکل دیگهای رو به وجود بیاره (مثل تقسیم سلولی در ابتدای پیدایش جهان که سر منشا تولید موجودات شد). شکل به وجود اومده کم کم نابود شد (انقراض). شکل جدیدی ساخته شد و موندگار شد (خلقت). شکلها با این قوانین حرکت کردند (قوانین فیزیک) و …
پ.ن: اول این بحث به صورت یه استاتوس بود. فکر نمیکردم که اینهمه مورد توجه باشه. واسه همین تصمیم گرفتم کاملترش رو بنویسم